زمان جاری : شنبه 29 اردیبهشت 1403 - 8:36 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم


سلام مهمان گرامي؛
مهمان گرامي، براي مشاهده تالار با امکانات کامل ميبايست از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد


آیا میدانید؟ ایا میدانید :






تعداد بازدید 223
نویسنده پیام
arman آفلاین



ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11
شعرهای عاشقانه

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
پنجشنبه 11 دی 1348 - 03:30
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 1 RE شعرهای عاشقانه
باز هم گرما به سرزمین سرده وجودم باز گشت

و باز هم قلب کوچکم شروع به تبیدن کرد

.من ادعای عشق نمی کنم

چه کنم نمی توانم

.شاید زندگی دوباره لبخندی به رویم زد

لبخندی به وسعت دل تمام عاشقان

لبخندی نابایان

ولی من هنوز ادعای عشق نمی کنم

حتی اگر چشمان بی فروغم باز هم به روی دیدگان زیبایت گشوده شود

.بگزار.......

بگزار در تنهایی نفس بکشم و تا عمق وجودم احساس آرامش کنم.

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:47
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 2 RE شعرهای عاشقانه
خدایا!

دلم می خواهد شبیه بی کس ترین آدمهای روی زمین باشم

شبیه آدمهایی که جز تو یاوری ندارند

از عظمت مهربانیت در حیرتم

چگونه به من محبت میکنی

در حالی که در سرزمین وجودم فصل سرد شیطانی حاکم است.

خدایا!

سجده میکنم در برابرت که اینقدر در برابر من و گناهان من صبوری

کمکم کن تا این مهربانی هایت را درک کنم

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 3 RE شعرهای عاشقانه
آسمان هست

من هستم

مثل يک پرستوی مهاجر با حسی غريب

اما نه برای تو و نه برای هيچکس

در کنار اين مردم

شايد حضور صدايی نتواند نگاههايی چنين سنگين را جا به جا کند

شايد برای باور وجودم اثباتی لازم باشد

اما من وجود دارم

برای تنهايی ديوارهای اتاق

برای انتظار قلبهای بدون عکس

برای ترک خوردگی روح باغچه

من هستم با قلبی شکسته اما در حال تپيدن جدا از همه بودنها

همانطور که آسمان هست


امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 4 RE شعرهای عاشقانه
کاش ميشد عشق را تفسير کرد

خوابه چشمان تو را تعبير کرد

کاش ميشد همچون گلها ساده بود

سادگی را با تو عالمگير کرد

کاش ميشد در خراب آباد دل خانه احساس را تعمير کرد

کاش ميشد در حريم سينه ها عشق را با وسعتش تکثير کرد

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 5 RE شعرهای عاشقانه
تک دختری که چشم تو را دوست داشت مرد

در آبی نگاه تو معنا نداشت مرد

در انتظار پنجره ها را شکسته بود

از اين همه دروغ و ريا شکسته بود

در يک غروب سرد زمستان به خواب رفت

از لحظه ها جدا شد تا آفتاب رفت

باور نمی کنم که به اين سادگی گذشت

از کوچه های خالی مردانگی گذشت

ديدی تمام قصه های ما اشتباه بود

شش دفتر کنار اتاقم سياه بود

ديگر فريب دست قضا را نمی خورم

گندم به پشت گرمی حوا نمی خورم

فردا کنار خاطره ها بيگانه می شوم

در پيچ و تاب جاده ها ديوانه می شوم

در پيچ خوابها بی تو بی تاب مانده ام

از گرمی نگاه تو شب تاب مانده ام

روزی که بی حضور تو آغاز می کنم

در کوچه های خاطره پرواز می کنم

اشکی که از زلا لی عشقم چکيده است

از چشمای پاک تو بهتر نديده است

تقدير من هميشه شکيبايی وفاست

او از ترانه تنهاي ام جداست

مردی که من بر سر راهش نشسته ام

بيگانه ای که از تب عشقش شکسته ام ديگر کنار آينه ها پيدا نمی شود

رويا که بی حضور تو زيبا نمی شود

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 6 RE شعرهای عاشقانه


آن زمان که خورشيد قلب من برای هميشه غروب کرد

آن زمان که خونی که در رگهايم جاری بود برای هميشه خشکيد

آن زمان که لبهايم برای هميشه بسته شد

آن زمان که افکارم من را تنها در ميان آسمان رها کردند

آن زمان که تنها جسمم از ميان رفت روحم به پرواز در آمد

آن زمان من مرده ام

وشب هنگام برای يک بار و آخرين بار من را در خوابت ببين

ببين که چگونه تمام استخوانهايم و تمام افکارم در گمنامی وتنهايی پوسيدند

و من از ميان رفتند

و آن لحظه من تنها يک چيز دارم

و آن خداوند يکتاست که بيشتر از هميشه به او نزديک شده

اما آنگاه مطمين باش

که برای اولين بار از نبودن تو شادانم و افسوس گذشته را نخواهم خورد

زيرا در نبود تو خداوند را در کنار خود احساس می کنم

احساسی واقعی که از تمام وجودم سر چشمه ميگيرد

کوچهايی که ميان من و تو بود از فردا نگفت

از رويای زيبای دنيا نگفت

از سبزی دست های پر محبتت هيچ نگفت

کوچه ای ساکت بود بی خروش بی عشق بود

نميدانم چرا؟

کوچه ای که ميان من و تو بود زيبا نبود

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 7 RE شعرهای عاشقانه
سر چشمه ی محبت

ای عشق واقعی

چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است

چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود

بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است

چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای

من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی

تو هوای دلم را با طراوت کردی

زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم

پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:49
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 8 RE شعرهای عاشقانه
من از قصه زندگی ام نمی ترسم

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.

ای بهار زندگی ام

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست

اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد

برگرد

باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را

باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا

باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.

بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم

بدان که قلب من هم شکسته

بدان که روحم از همه دردها خسته شده.

این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.

بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:49
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 9 RE شعرهای عاشقانه
گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد


گفتمش بی تو چه می باید کرد؟ عکس رخساره ی ماهش را داد


وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد


یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد
-----------------------------------------------------------------


به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد عجب از محبت من كه در او اثر ندارد


غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد


می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی می رسد روزی که تنها مرگ را باور کنی


می رسد روزی که تنها در کنار قبر من شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی
-----------------------------------------------------------------


دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو

بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم .

-----------------------------------------------------------------
هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی را دارد

باعث ریختن اشکهای تو نمی شود .

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 10 RE شعرهای عاشقانه
من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو چشمه شوق

چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

پرستو ها خوابند و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

به یاری دیگر

اما برای من

نه بهاری

و نه یاری دیگر


- افسوس

من و تو دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

و غم تو این غم شیرین را

با خود به ابد خواهم برد

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:51
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 11 RE شعرهای عاشقانه
حست ميکنم نه نزديکتر به رگهايم بلکه در رگهايم ...

حست ميکنم نه آن دور نه در آسمان نه در کعبه بلکه در دستانم....

حس ميکنمت عزيزدل ...

در دلم در قلبم در زبانم درچشمانم ...

تو اينجايي ،هميشه بودي من نبودم وشرمسارم از نبودنم تو هميشه حاضربوده اي ومن غايب...

تو هميشه دلنگرانم بوده اي اين من بوده ام که تورا نديده ام ...

تو وفاکردي باصدجفايت ومن جفاکردم باصد وفايم ....

تو آني که آني مرا تنها نگذاشتي ومن مني هستم که فقط من بودم ...

تو ،تو،تو،آه از تو....

واي از من ...

از من بي تو از نفسي که بي تو فرو رود ...

کاش ديگران نفس بر نياييد اگر چنين فرو رود...

تو ميخواني مرا ومن اجابت نميکنم تورا ومن ميخوانم تورا وتو اجابت ميکني مرا ومرا از کرامتت شرميگين ...

هيهات که تو اهل کرمي ومن...

ومن حقيرم ،نميشنونم صدايت را ...

نميبينم روي ماهت را...

ميخواهم بيايم ...

اين بار ديگر ...

اين بار ديگر...

اين بار ديگر...

چگونه قل دهم که اين بار مي آيم؟

آخر از آن خبر ندارم آخر به دستان توست همه چيزدر دستان توست ...

کمکم کن ...

کمکم کن ميخواهم بيايم ....

آخر بايد آمد،بايد آمد...

چه خسته...چه با پاي شکسته...چه با دست بسته...بايد آمد...

بايد آمد...

بايد آمد...

اگر نيايم کجا بروم ؟

آخر مقصد از ازل نمايان بود،

اگر نيايم گم ميشوم،

اگر نيايم ،

اگر نيايم هوس ازپاي مرا درمي آورد اگر نيايم ...

واي بر من اگر نيايم...

چه خسته...چه با پاي شکسته...چه با دست بسته...بايد آمد...

واي اگر قدم بر ندارم واي اگر نتوانم ...

واي اگر...؟

امانم را بريده اين نفس...

امان از نفس سرکش که سرکشي ميکند وبس...

کمکم کن که جز توپناهي ندارم که اگر تو مرا در نيابي من ،من...

کمکم کن که بيايم

اگرچه خسته ...اگرچه باپاي شکسته ...اگر چه با دست بسته...

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:51
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 12 RE شعرهای عاشقانه
بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید...

منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم

و هر لحظه بی آنکه تو بدانی

برایت آرزوی بهترین ها را کردم...

بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد..

.نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود...

.بی آنکه خود خواهان آن باشی...

بعد از مرگم چشمانم را روی کاغذ نخواهی کشید...

چشمانی که همواره به خاطر غم ها و شادی هایت بارانی بود و می درخشید

هنگام دیدن چشمانت....

بعد از مرگم گرمای دستانم را حس نخواهی کرد..

.دستانی که روز وشب رو به آسمان برای لبخندت دعا می کردند...

بعد از مرگم صدایم را نخواهی شنید....

صدایی که گرچه از غم پر بود اما شنیده می شد

تا بگوید

:"دوستت دارم"

بعد از مرگم خوابم را نخواهی دید....

خوابی که شاید دیدنش برای من آرزویم بود

و امید چشم بر هم گذاشتنم....

بعد از مرگم رد پایم را پیدا نخواهی کرد...

رد پایی که همواره سکوت شب را می شکست

تا مطمئن شود تو در آرامش خواهی بود....

بعد از مرگم باغچه ی گل های رزم را نخواهی دید...

.باغچه ی گل رزی که هر روز مزین کننده ی گلدان اتاقت بود...

بعد از مرگم نامه های ناتمامم را نخواهی خواند...

.نامه هایی که سراسر شوق از تو نوشتن بود...

بعد از مرگم تو حتی قبرم را نخواهی شناخت...

.تویی که حتی روی قبرم از تو نوشتم...

.نوشتم:"دوستت دارم"

و

نوشتم:"تو نیز دوستم بدار"

بعد از مرگم تو در بی خبری خواهی بود....

روزی به خاک بر می گردم

سال هاست مرده ام و فراموش شده ام...

روزی که ره گذری غریبه

گردنبندی روی زمین پیدا خواهد کرد که نام تو روی آن حک شده است...

ناگزیر گردنبند را خاک خواهد کرد...

قبر را روی آن قرار خواهد داد...

روی تپه ای که دور از شهر است

و تو حتی در خیالت هم آن تپه را تصور نخواهی کرد...

آن روز هوا بارانی ست و من می ترسم

که مبادا تو در جایی باشی که خیس شوی و چتری در دستانت نباشد...

.من که به باران و خیس شدن از آن عادت کرده ام... .

به راستی بعد از مرگم فراموش خواهم شد...

بعد از مرگم چه کسی

فانوس به دست بر سر قبرم برایم فاتحه می خواند؟


بعد از مرگم چه کسی

با اشک چشمانش غبار بر قبرم را می شوید؟

بعد از مرگم چه کسی

گیتار به دست آوازه رفتنم را می خواند؟

بعد از مرگم چه کسی

برای نبودنم بی تاب و نا آرام میشود؟

بعد از مرگم چه کسی

به یاده سوختن دلم لحظه ای یاد می کند مرا؟

بعد از مرگم چه کسی … ؟!

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:51
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arman آفلاین




ارسال‌ها : 142
عضویت: 17 /4 /1390
تشکرها : 5
تشکر شده : 11

پاسخ : 13 RE شعرهای عاشقانه
در آن هنگام که می گردد نفس در سینه ها خاموش



نمی خواهم کسی از مردن من با خبر گردد



نمی خواهم پدر برهم نهد چشمان بازم را



نمی خواهم که مادر سختی جان کندنم بیند



ولی ای دوست



اگر روزی رفیقی مهربان آمد



زتو پرسید فلانی کو...؟؟!



بگو در سنگر ناکامی و حسرت بسی جان داد



ولی تا لحظه آخر چنین می گفت:



امید من .............بود

غریبه





به هر باغی رسیدی گلی بچین و برو



پای هر گل منشین اینقدر چون خار شوی



--------------------------------------------------------------------------------


دل تو اولین روز بهار



دل من آخرین جمعه سال



و چه دوراند و ... چه نزدیک به هم...



--------------------------------------------------------------------------------


مــــرنجان دلم را که این مرغ وحشی

ز بامی که برخاست مشکل نشیند

امضای کاربر : من همه چیمو باختمو تو بردی * * *برو بپرس چی سر من آوردی
دوشنبه 03 مرداد 1390 - 19:51
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :


تماس با ما | شعرهای عاشقانه | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS